این مطلب ، متن نامه ای است که بنده هنگام وداع از مسئولیت مدیریت فرهنگی دانشگاه شریف در سال 93، برای تشکل ها و کانون های مذهبی ارسال کردم.
نامه مشابهی هم برای انجمن های علمی و کانون فرهنگی-هنری ارسال شد که در مطالب بعد همینجا قرار خواهد گرفت.
دبیر محترم...
با سلام و احترام
کتابی که به عنوان هدیه تقدیم حضور شما میشود، "نگاهی به زندگی و مبارزات سید موسی صدر" است.
شاید مهمترین آفتی که این روزها در فعالیتهای کانونها و گروههای مذهبی مشاهده میشود، جدایی از بدنه اکثریت دانشجویان و ناتوانی در تاثیرگذاری و ارتباط با آنهاست. چیزی که در انجمنهای علمی و کانونهای هنری مشاهده نمیشود. آنها با اقشار مختلف کار میکنند. بعضی از آنها برای یک آرمان و هدف بسیار نازل چنان تلاشی در جهت جذب حداکثری و هم نظر کردن سایرین میکنند، که انسان را به تعجب وا میدارند. و فقط جای افسوس آن باقی میماند که چرا اسلام که بزرگترین و ارزشمندترین آرمانها را در اختیار ما قرار داده، چنین جنبش و حرارتی را در ما ایجاد نکرده است؟ چرا ما باورمندان به اسلام اینقدر در تبلیغ دین خدا سستی به خرج میدهیم؟
امام موسی صدر از این جهت الگویی شگفت انگیز و بی همتاست. در این کتاب کوچک فقط خطوط باریکی از اندیشه و عملکرد او را میتوانید ببینید. پیشنهاد میکنم این کتاب را با مطالعه بخش آخر آن که به سخنرانی امام موسی صدر در سال 1344 در دار التبلیغ اسلامی قم اختصاص دارد شروع کنید. در آنجا میبینید که ایشان با چه سوز و گدازی از اهمال ما در تبلیغ اسلام سخن میگوید.
مثلا در جایی از این سخنرانی اشاره میکند" چهارده کشیش مسیحی براى تبلیغ به کشور اوگاندا رفتند. اوگاندا یکى از کشورهاى آفریقایى است، که آقایان حتما اسمش را شنیدهاند. چهارده کشیش به آنجا رفتند و بومیان آفریقایى آنها را خوردند!! شما خیال میکنید که از هدفشان دست کشیدند؟ خیر. چهارده زن تارک دنیا و دختران راهبه را به جاى آنها فرستادند و مشغول تبلیغات شدند. آقا منفى بافى هم نباید کرد که بنشینیم بگوییم: «آنها استعمار مى کنند». خیلى خوب، اما اگر فداکارى نمیکردند، نمیتوانستند بروند. آنها رفتند و تبلیغ کردند. الآن عده مسیحیان اوگاندا نسبت به پنجاه سال پیش صد برابر شده است.[...] حالا ما چه میکنیم؟ کجا میخواهیم زندگى کنیم؟ در کدام دنیا؟ نتیجهاش هم میدانید چیست؟ این است که نهتنها مسیحیان از ما میبرند، نه تنها یهودیها از ما میبرند، نه تنها سنّیها دارند از ما پیش میافتند! ما هم در خواب خوش فرو رفتهایم که «آقا ابدا! شیعیان مرتضى على مگر ممکن است برگردند؟» بله آقا. بنده دیدهام شیعه مسیحى شده! دیدهام شیعه سنى شده! دیدهام شیعه وهّابى شده! شما ممکن است دیده باشید، ممکن هم هست ندیده باشید! اینجا با دلى خوش نشستهایم، به حقّانیّت خودمان اعتماد داریم، و خیال میکنیم که مطلب تمام شده است. کجا تمام شد آقا! آخر مگر میشود بى تبلیغ و بدون سازماندهى پیش رفت؟"
امام موسی صدر خودش نمونه تمام عیار تبلیغ اسلام است. و با استراتژی و ظرافت خاصی که به گوشههایی از آن در این کتاب اشاره شده، لبنان را از این رو به آن رو میکند. لبنانی که به تعبیر خودش در آن شیعیان با وجود یک سوم جمعیت، شهروند درجه چهار بودند، به لبنانی تبدیل شده که در آن مناسبات سیاسی و نظامی را حزب الله تعیین میکند و پایه گذار آن خود امام موسی صدر بود. لبنانی که باز به تعبیر امام موسی صدر مسئله زنان شیعه در آن "با حجابی و بی حجابی نبود بلکه بحث برهنگی بود و 85درصد فاحشههای این کشور را که عشرتکده شیخ نشین های عرب بود، دختران شیعه جنوب تشکیل میدادند!" این وضعیت را امام موسی صدر به سرعت تغییر میدهد. برای زنان که به خاطر فقر در دام فساد افتاده بودند مراکزی مانند "بیت الفتاه" راه اندازی میکند. دختران بی سرپرست را در آنها نگه داری میکنند و به آنها خانه داری و هنرهای دستی و ... میآموزند و برای زنان بی سرپرست اشتغال زایی میکنند.
این است که عرض میکنم امام موسی صدر استراتژی و ظرافت داشت. ایشان میفهمید که اسلام دین زندگی است و خودش در زندگی مردم نفوذ کرد و مشکلات معیشتی آنها را حل کرد. ابتدا وضع اقتصادی شیعیان لبنان را سامان میدهد، بعد مدارسی را راه میاندازد و امثال شهید چمران را میآورد و در این مدارس به کار میگیرد تا وضع علمی و آموزشی آنها را سامان دهد و در خلال همه اینها به کار فرهنگی با نگاه باز میپردازد تا در نهایت میتواند به لحاظ نظامی قدرت شیعیان لبنان را به دنیا دیکته کند.
توصیه میکنم این کتاب را بخوانید، با امام موسی صدر بیشتر آشنا شوید و اندیشه و عملکرد او را برای تبلیغ فرهنگی و دینی سرلوحه کار خود قرار دهید.