Quantcast
Channel: وادی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 30

نمره چه بلایی بر سر ما آورده؟*

$
0
0

مرثیه ای برای نظام ارزیابی دانشگاه

 

برداشت اول

یادم نمی‌رود! سال 84 درس مکانیک سیالات داشتیم. امتحان میان‌ترم شد. بچه‌ها تا روز امتحان‌ها،  نبود از جزوه‌ای که نخوانده و مسئله‌ای که حل نکرده باشند! امتحان بعد از ظهر بود. برگه سؤال را گذاشتند روی میزمان. یک سؤال با خطِ «به سختی خوانا» روی آن نقش بسته بود قریب به این مضمون (دقیق سؤال را یادم نیست) : یک مجسمه‌ساز برای ساخت مجسمه‌ای از یک نازل آب استفاده می‌کند. دبی آب ورودی به نازل فلان مقدار است. مجسمه‌ساز برای تراشیدن سنگ و ساخت مجسمه چقدر زمان باید صرف کند!؟

همه چیز را هم باید خودمان تخمین می‌زدیم یا فرض می‌گرفتیم: از شکل مجسمه و تعداد و عمق شکاف‌ها، تا ضریب مقاومت سنگ و نفوذ آب و قطر نازل و...!

یادم هست که چند ثانیه‌ی اول امتحان، بچه ها مدام به پشت برگه نگاه می‌کردند یا منتظر برگه دوم و سوم بودند! بعد از آن تا چند دقیقه به همدیگر نگاه کردند! بعد هم که از همه‌جا ناامید شدند، شروع کردند به نوشتن. امتحان که تمام شد، در صحبت‌های بعد از امتحان چیزهای جالبی می‌شنیدیم، جواب‌ها از منفی بی‌نهایت تا مثبت بی‌نهایت اختلاف داشت!! (اینقدر هم بچه ها بعضاً به معادله ها و روش تحلیلی-ریاضیاتی کتاب‌های خود اطمینان داشتند که یک لحظه نگفتند زمانِ منفی یعنی چه!؟ و البته این اتفاقی بود که در خیلی از امتحانات می‌افتاد و در اصل مشکل از خود ما بود و ایمانی که به معادله‌ها و روش‌های کمی و ریاضیاتی بیشتر از چشممان داشتیم! که در مقاله‌ای دیگر باید از خجالت این ایمان در آییم!)

خلاصه، نمره‌ی این امتحان اعلام شد و در نتایج چیزی دیدیم که این تعبیر حضرت علی(ع) که فرمودند «و خالطوا هم خلطا عظیما» برای آن بهترین تعبیر است! همه چیز به هم خورده بود. بالایی‌ها و بچه زرنگ‌ها پایین آمده بودند و پایینی‌ها بالا رفته بودند!

خیلی از همان بالایی‌های همیشگی، طعم حذف W را برای اولین و شاید آخرین بار چشیدند! و بعضی از این پایینی‌های همیشگی، بعد از حدود دو سال به عینه دیدند که «در ناامیدی بسی امید است» و به درس و درنتیجه رشته و از همه مهم‌تر استعداد تحصیلی خودشان! خوش‌بینانه‌تر نگاه کردند!

تحلیل نتایج این ماجرا از خود ماجرا جالب‌تر است. در دانشگاه اصولاً می‌توان برای شاگرد زرنگ بودن و در رتبه‌های بالا قرار گرفتن، یک فرمول واحد درآورد. فرمولی که می‌تواند مثل معادله‌های برنولی و اویلر و ... به آن اطمینان زیادی داشت. ولی این معادله‌ها مطلق و ابدی نیستند، شاید مایعی پیدا شود و تراکم‌پذیر باشد، یا استادی پیدا شود و مثل این استاد عزیز ما همه معادله‌ها و فرمول‌ها را به هم بریزد. اما باز هم می‌ارزد. چون این اساتید حالت استثنا و داده‌های پرت و نتایج نامعتبر آزمایش، محسوب می‌شوند! از این‌ها که بگذریم همه چیز آرام است! برای موفق بودند در دانشگاه کافی است همان دروسی که دانشکده پیشنهاد می‌دهد را بگیرید، به همان اساتیدی که هستند اکتفا کنید، از همان کتاب‌هایی که توصیه می‌کنند استفاده کنید، همان فصولی که استاد می‌گوید در امتحان می‌آید را بخوانید، همان مسائلی که مشابهش را حل کرده، حل کنید، از همان روش‌هایی که برای حلش رفته، پیروی کنید و هزار همان دیگر...

یعنی اگر می‌خواهی موفق باشی اجازه نداری خارج از آنچه مقرر شده برای خودت فکر کنی، مسیر علمی‌ات را انتخاب کنی، به درس یا استادی علاقه‌مند شوی، به بخشی از درس مذکور عشق بورزی، زندگی‌ات را به پای مسئله‌ای حل نشده یا دستگاهی که اختراع نشده بریزی! و ...

اما اشکال کار کجاست؟ لازم نیست به خودتان بدبین شوید. به اساتید هم خرده نگیرید. این پرونده یک متهم بیشتر ندارد: نمره!

 

برداشت دوم

ایوان پاولوف فیزیولوژیستی روسی است که نام او در روان‌شناسی و علوم تربیتی، کمتر از فیزیولوژی سر زبان‌ها نیست. او را از آباء روان‌شناسی رفتارگرا می‌دانند. بیشتر شهرت او به خاطر نظریه‌ای است به اسم «بازتاب‌های شرطی» که از نتایج حاصل از آزمایشات فشرده او روی یک سگ بدست آمده است. پاولوف طی این آزمایشات متوجه می‌شود، ترشح بزاق دهان سگ می‌تواند بر اساس نظم و عادت زمانی غذا دادن، تحت کنترل در آید. مثلاً بعد از مدتی که در زمانی خاص به سگ غذا می‌دهند، در آن زمان بدون دادن غذا هم بزاقش ترشح می‌کند یا بعد از مدتی که غذای سگ را همراه با صدای زنگی به او می‌دهند، بدون غذا و فقط با به صدا در آوردن زنگ، بزاق سگ مترشح می‌شود.

کشف شرطی‌سازی کلاسیک توسط پاولوف، به عنوان یکی از مهم‌ترین کشفیات در تاریخ روان‌شناسی باقی مانده است. فرایند شرطی‌سازی، علاوه بر شکل دادن پایه‌های آنچه بعداً روان‌شناسی رفتاری نامیده شد، امروزه به دلیل کاربردهای زیاد، از جمله اصلاح رفتار و درمان بیماری‌های سلامت روان، همچنان با اهمیت باقی مانده است. یکی از مثال‌های جالب استفاده علمی از اصول شرطی‌سازی کلاسیک، ایجاد «بیزاری از مزه» در شغال‌ها به منظور جلوگیری از شکار دام‌های روستایی توسط آن‌هاست.[1]

غالباً از شرطی‌سازی برای درمان انواع هراس‌ها، اضطراب و همچنین در بعضی از روش‌های تربیتی استفاده می‌شود. بر این اساس انسان به مثابه یک موجود کاملاً منفعل، تحت تأثیر جنبه‌های مادی و تمایلات خود کنترل می‌شود. اگر روانکاو و معلم تربیتی در کاربرد این نظریه به اندازه کافی قرین توفیق باشد، سلب آزادی و اختیار و به تبع آن انسانیتِ انسان، نتایج اجتناب‌ناپذیر کار او خواهند بود. و البته لزوماً آن روانکاو از این نتیجه بی‌اطلاع و ناخرسند نیست. حتی برای یک نظام اجتماعی که بنا دارد بدون اعمال فشارهای بیرونی، رفتارهای مردم را بر اساس علاقه و منافع خود کنترل کند، این نتایج تحسین برانگیز هم هست.

 

نتیجه گیری:

دانشگاه را به مثابه یک نظام اجتماعی درنظر بگیرید که همانطور که ورودی‌های معلوم و مشخصی دارد، قرار نیست خروجی‌هایش هم چندان متفاوت و غیر یک دست باشند. این نظام اجتماعی برای انسان‌ها، استانداردهایی تعیین می‌کند و مثل یک بیمارستان که مدام وزن و فشار خون و ... بیماران را با استاندارهای سلامت جهانی می‌سنجد و کنترل می‌کند، آگاهی و دانش و حکمت انسان‌ها را تحت کنترل دارد. اگر دانش، ذاتاً کنترل ناپذیر و نامحدود است، به آن حد می‌زند و یک رشته خاص از آن را مدنظر می‌گیرد. اگر در آن رشته هم مسائل بی‌نهایت بود، باز حد می‌زند و یک شاخه از آن را لحاظ می‌کند و آنقدر این محدود کردن را با بهانه‌های مختلف مثل کتاب واحد و استاد واحد و مسائل و روش‌های حل مسئله واحد، تکرار می‌کند تا بتواند استاندارد لازم را از دل این دریای بی‌کران دانش در آورد!

حالا برای تبعیت از این استاندارد که به مثابه قانون است، یک اهرم فشاری لازم است. یک چوب بالا سر که رفتارهای علمی دانشجویان را مطابق با استانداردهای مصوب درآورد؛ و اگر درنیامد محکم بر سرشان فرود آید! بعضی را متنبه کند و بعضی را منصرف از ادامه راه...! این وظیفه خطیر را در دانشگاه و در نظام علمی فعلی ما یک نفر به عهده گرفته: جناب نمره!

نمره، به مثابه همان چوب بالای سر دانشجویان است که اجازه نمی‌دهد در فعالیت علمی کسی دست از پای استاندارهای دانشگاه خطا کند! اجازه نمی‌دهد کسی مسیری را جز آنچه عقل خودبنیاد دانشگاه برایش فراهم کرده و بر او تحمیل کرده، طی کند. اجازه نمی‌دهد یک دانشجو به درسی یا موضوعی خارج از چارچوب مصوب یا خارج از چارچوب روش‌ها و مسائل و راه‌حل‌های مصوب، علاقه‌مند شود.

انسان‌ها در دانشگاه با وجود چوب بالای سری به نام نمره، در بدترین حالت، چرخ دنده‌های یک ماشین هستند که جبراً باید در مسیر از پیش تعیین شده بچرخند؛ و در بهترین حالت، حیواناتی که شرطی شده‌اند و براین اساس رفتار علمی می‌کنند![2]

 

 

 *منتشر شده در شماره ششم نشریه مهاجر



[1] گوستافسون و همکاران، 1974

[2] از باب سلب اختیار عرض می‌کنم، لطفا برداشت توهین‌آمیز نشود!


Viewing all articles
Browse latest Browse all 30

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>