Quantcast
Channel: وادی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 30

هضم چپ و حذف انقلاب

$
0
0

گزارشی تحلیلی از مقالات اخیر محمد قوچانی در مهرنامه با تأکید بر مقاله "احیای دهه 70"

 

 

 


محمد قوچانی سردبیر مجله مهرنامه و عضو شورای مرکزی کارگزاران، پروژه مهمی را در مهرنامه شروع کرده است که به تبیین مبانی فکری و راهبردی جریان اعتدال یا در نگاه کلی‌تر، جریان راست، اختصاص دارد.

در ابتدا لازم است به دو مقدمه حاشیه‌ای اشاره کنم:

1-    باید‌ اعتراف کنم برخلاف تصور پیشین بنده، جریان راست در ایران پرنفوذترین، ریشه‌دارترین، پرطرفدارترین، ثروتمندترین و دارای بیشترین اندوخته نظری و تجربی است. من پیش‌ازاین جریان راست را مساوی "اصول‌گرایی" می‌دانستم که ریشه آن یکسری اخراجی‌های دولت آقای موسوی و حداکثر جامعه روحانیت بودند؛ ولی با بررسی نظری و تاریخی دقیق‌تر متوجه شدم، جریان راست، بصورت بالفعل یعنی آقای هاشمی و مبانی آن ریشه در مباحثات فقهای سنتی از میرزای نائینی و آیت‌الله بروجردی تا مراجع فعلی، از یک سو و تاریخ توسعه‌یافتگی و صنعتی‌شدن چین، شوروی و امریکا از سوی دیگر دارد.

2-    محمد قوچانی با تغییر موضوع سیاسی از اصلاح‌طلبی به سمت کارگزاران و عضویت در شورای مرکزی کارگزاران و آوردن کل تجربه و سرمایه رسانه‌ای خود پشت این جریان، در ظاهر خدمتی بزرگ و تاریخی به این جریان سیاسی کرده است؛ ولی واقعیت این است که "رسانه" برای جریان راست که "امنیتی بودن" عَرَض ذاتی آن است، مثل برخی جراحی‌های زیبایی است که ظاهر فرد را بهتر می‌کند ولی در درازمدت او را زشت و از درون تضعیف می‌کند!

حرف‌هایی که امروز قوچانی به‌عنوان مبانی فکری و راهبردهای تشکیلاتی جریان اعتدال یا به قول خودش "راست مدرن" مطرح می‌کند، جریانات مقابل آن سال‌ها باید سعی می‌کردند تا بفهمند و درنهایت اگر هم فهم خود را بیان می‌کردند، متهم می‌شدند به "توهم توطئه" و "اتهام افکنی" و "بدگویی" و ...

ازاین‌جهت مطالعه و مداقه در این مطالب بسیار ارزشمند و مفید است.

آنچه در ادامه می‌آید برمبنای مقاله "احیای دهه 70"[1]و با اشاره به مقالات "اسلام‌گرایی علیه اسلام"[2]و "توحید و تکفیر"[3]است.

قوچانی در مقاله مهم "احیاء دهه 70" بعد از مدت‌ها نقد و نفی مبانی جریانات رقیب، این بار و بعد از اعتماد به نفسی که از نتایج انتخابات مجلس دهم به دست آورده، به طرح جزئیات ایجابی از مبانی فکری و اندیشه‌های راهبردی جریان اعتدال می‌پردازد. او در این مقاله و مقالات قبلی به سه جریان اصلی به‌عنوان رقیب جریان اعتدال اشاره می‌کند که ازاین‌قرار است:

1-    جریان چپ سنتی و سوسیالیست‌های مسلمان (مصداق بارز آن دولت میرحسین موسوی است)

2-    جریان انقلاب اسلامی (مصداق بارز آن امام خمینی و برخی اعضا شورای انقلاب مثل آیت‌الله خامنه‌ای و شهید بهشتی است)

3-    جریان چپ مدرن و لیبرال (مصداق بارز آن دولت اصلاحات و جریان رادیکال آن جنبش سبز است)

دوتای اول یعنی جریان چپ سنتی، و جریان انقلاب را قوچانی از یک آبشخور می‌داند. او در مقاله "اسلام‌گرایی علیه اسلام" سعی می‌کند مبانی جریان انقلاب را در مارکسیسم، صهیونیسم و اهل سنت ریشه‌یابی کند. قوچانی به سیاق فقهای سنتی هر نوع تلقی ایدئولوژیک از دین و خارج از حیطه فقه سنتی و رساله عملیه را التقاط در دین می‌داند. شرح مبسوطی از این نگاه او در اینجابیان شده است. او براین اساس "حکومت اسلامی" را مثل "وحدت اسلامی" و "عدالت اجتماعی" ترکیب‌هایی التقاطی می‌داند و درنهایت در مقابل جریان انقلابیِ معتقد به حکومت اسلامی، بهترین نوع حکومت دینی را حکومت سلطنتی با نظارت فقها می‌داند. یعنی چیزی که در دوره مشروطه مطرح شده بود.

لذا محور اصلی انتقادات قوچانی به جریان چپ سنتی و انقلاب در این مقاله، "ایدئولوژی گرایی" موجود در این جریانات است که به نظر قوچانی همین مبنا است که سر از "خشونت" و "بهشت اجباری" و "کهریزک" و درنهایت "داعش" درمی‌آورد. در مقاله "توحید و تکفیر" هم قوچانی مطلب تازه‌ای نمی‌گوید مگر اینکه با یک بررسی تاریخی، سعی می‌کند سرِ رشته ایدئولوژی‌گرایی در انقلاب را به "سید علی خامنه‌ای" نسبت دهد.

اما جریان سوم یعنی جریان چپ مدرن و دولت اصلاحات، شاید برای اولین بار در مقاله "احیای دهه 70" مورد نقد قوچانی قرار می‌گیرد. نقدی که زمینه را برای طرح ایجابی او یعنی مبانی نظری اعتدال فراهم می‌کند. لُب انتقاد قوچانی به چپ مدرن، "دموکراسی خواهی" و " تقدم توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی" است. این نقدی است که او بر جریان انقلاب هم وارد می‌داند. قوچانی محور و معیار بودن "رأی اکثریت" در انقلاب اسلامی را اشتباه می‌داند و معتقد است برای توسعه اقتصادی، "رقابت جریانات" باید جایگزین "رأی اکثریت" شود. همان‌طور که کشورهای توسعه‌یافته‌ای مثل انگلیس و آمریکا از نیمه قرن 19 قانون رأی همگانی را صادر کردند، درحالی‌که چند قرن قبل از آن به توسعه صنعتی رسیده بودند.

قوچانی بعد از نقد چپ مدرن و نشان دادن "توسعه اقتصادی" به‌عنوان راهبرد اصلی جریان اعتدال یا همان راست مدرن، در این مقاله دو کار می‌کند:

1-    نشان دادن راهبردی که جریان راست از بعد قطعنامه 598 برای پیاده کردن این نظریه در پیش گرفته است.

2-    نشان دادن مدل توسعه اقتصادی که این جریان از میان مدل‌های موجود در جهان اتخاذ کرده است.

شاهکار قوچانی در این مقاله در مورد اول است (یا بهتر است بگوییم شاهکار آقای هاشمی، چون قوچانی در اینجا فقط نقل  تاریخ می‌کند) او به‌خوبی نشان می‌دهد آقای هاشمی چطور اولاً مانع بزرگی به نام "جنگ" را که گفتمان "مقاومت"، "جهاد"، "استکبارستیزی" و حتی "چپ‌گرایی" را تقویت می‌کرد، با تبدیل شعار "جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم" به شعار "جنگ، جنگ، تا پیروزی" و از آن، به شعار "جنگ، جنگ تا پیروزی در یک عملیات بزرگ"، از میان برمی‌دارد.

 ثانیاً چطور ایشان به تعبیر قوچانی،"جمهوری دوم" را در دهه هفتاد که باز به قول او "زودتر از تقویم و با پذیرش قطعنامه شروع شد"، پایه‌گذاری می‌کند. قوچانی از دو تغییر عمده در این دوره نام می‌برد. یکی "تغییر حقوقی" که همان تغییر قانون اساسی و حذف نخست‌وزیری است که دست شخص دوم کشور یعنی رئیس‌جمهور را بازتر می‌کند. و دیگری "تغییر حقیقی" است.

"تغییر حقیقی" همان "استحاله" در ادبیات امنیتی و "رفرم" در علوم سیاسی است. مواردی که قوچانی برای آن برمی‌شمارد بسیار مهم است:

1-    روشنفکری:بعد از جنگ اولویت اول کشور بازسازی است و این نیاز به مبانی تئوریک محکمی دارد که هر نوع استفاده از علم و تکنولوژی جدید را مشروعیت بخشد. مقاله "قبض و بسط تئوریک شریعت" سروش که در آن معرفت دینی هم‌پای معرفت علمی قلمداد می‌شود، شروع مسیر جدید است که روشنفکری دنبال می‌کند. قوچانی این مقاله در تشیع به لحاظ اهمیت با "منشأ انواع" داروین قابل مقایسه می‌داند!

2-    برنامه توسعه:برنامه توسعه محمل سازندگی و به تعبیر بهتر مدرنیزاسیون بعد از جنگ است. تعدیل اقتصادی، شامل آزادسازی قیمت‌ها و خصوصی‌سازی، محور اصلی برنامه توسعه بعد از جنگ است. قوچانی شروع اولین برنامه توسعه جمهوری اسلامی را سال 69 می‌داند(که به نظر درست نیست!) و در آن آقای هاشمی به اسم خصوصی‌سازی، بخش عمده دولت را به شبه دولت واگذارد کرد.

3-    صورت‌بندی جدید جناح‌های سیاسی: واقعی‌تر شدن رقابت‌های انتخاباتی و ظهور جریان جدید کارگزاران سازندگی در مجلس پنجم، نزاع سنتی چپ سوسیال/ راست محافظه‌کار را تغییر داد. این جریان که به تکنوکرات‌ها معروف بودند را چپ‌ها، راست مدرن و راست‌ها، لیبرال جدید می‌دانستند.

4-    رنسانس فرهنگی:فضای فرهنگی کشور در این دهه شاهد ظهور موسیقی پاپ، فیلم‌های اجتماعی و روشنفکری همچون عروس (افخمی)، هامون (مهرجویی) و رمان‌ها و تئاترها و شعرهای جدیدی بود. همچنین در عرصه مطبوعات تغییرات زیادی روی داد. به چپ منشعب از نهضت آزادی اجازه انتشار "ایران فردا" داده شد و گروهی از سازمان مجاهدین نشریه "عصر ما" را راه انداختند که در آن به بازاندیشی چپ اسلامی می‌پرداختند. همچنین عده‌ای از چپ‌ها مثل حجاریان، تاج‌زاده، امین زاده و.. به دانشکده‌های علوم انسانی رفتند و تحصیلات تکمیلی خود را در جامعه‌شناسی، حقوق، علوم سیاسی و.. انجام دادند.

5-    تأسیس اتاق فکر نظام در "مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری"

این مرکز منشأ اکثر تحولات سیاسی بعدی تا به امروز است. قوچانی معتقد است، آقای هاشمی مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری را به‌عنوان اتاق فکر دولت (نظام!)، تأسیس می‌کند و در آن موسوی‌خوئینی‌ها که بعد از رهبر شدن آیت‌الله خامنه‌ای، دل خوشی از نظام ندارد، را به پیشنهاد آیت‌الله موسوی اردبیلی، رئیس مرکز می‌کند تا چپ‌ها را از دست ندهد و به قول قوچانی "آموزش ضمن خدمت" برای آن‌ها برگزار کند! اعضا دیگری که هاشمی در آنجا منصوب می‌کند میرحسین موسوی، خاتمی، ولایتی، محسن رضایی، حسن حبیبی و چند نفر دیگر بودند. اعضا بعدی که خود موسوی‌خوئینی‌ها اضافه می‌کند مثل عباس عبدی و حجاریان، همه چپی هستند. این موضوع محل اختلاف بین موسوی‌خوئینی‌ها و هاشمی می‌شود. اختلافی که به‌زودی به کناره‌گیری موسوی‌خوئینی‌ها منجر می‌شود. بعد از او حسن روحانی که پیشنهاد  وزارت اطلاعات را در دولت هاشمی نپذیرفته و دبیر شورای عالی امنیت ملی شده، به مدت 21 سال (از 71 تا 92) ریاست این مرکز را به عهده دارد. نکته جالب این است که از سال 68 تا 76، این مرکز ذیل نهاد ریاست جمهوری بوده و در سال 76 با آخرین حکم آقای هاشمی به‌عنوان رئیس‌جمهور، از ریاست جمهوری به مجمع تشخیص مصلحت نظام منتقل می‌شود!

این مرکز مجله‌ای دارد به نام "راهبرد" که در دوره اول(از 71 تا 76)، سردبیر آن عطاالله مهاجرانی بود. در این دوره اکثر مقالات پیرامون توسعه سیاسی و در نقد سرمایه‌داری نوشته می‌شود. اگرچه اکثر نویسندگان مجله در این دوره مثل حجاریان، علوی تبار و عبدی از جریان چپ بودند ولی برخی متفکران انقلابی مثل حسین کچوییان و عماد افروغ هم همراه جریان چپ در نقد توسعه می‌نوشتند. در دوره دوم مجله راهبرد، سردبیر آن محمود سریع القلم می‌شود و به طبع سیاست‌های مجله و قالب محتوایی آن به نفع توسعه اقتصادی تغییر می‌کند. نویسندگان این دوره غیر از خود سریع القلم، غالباً مسعود نیلی، موسی غنی نژاد و محمد طبیبیان هستند.

قوچانی برای تبیین مدل توسعه مورد نظر دولت اعتدال از میان کتاب‌های تألیف شده و ترجمه شده در دوره ریاست روحانی بر مرکز، شواهد متعدد نقل می‌کند و نشان می‌دهد مدل مورد نظر آن‌ها مدل توسعه چین است. چین در دوره رهبری "دنگ شائوپینگ" سعی می‌کند مدلی برای توسعه خود طرح‌ریزی کند که به فضای بومی و ملی چین نزدیک‌تر باشد. اگرچه خود چینی‌ها معتقدند این مدل به‌هیچ‌وجه قابل نسخه‌برداری در جای دیگری نیست، ولی روحانی و سریع القلم این مدل را برای توسعه ایران انتخاب می‌کنند. در کتاب "چینِ نو" که مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص در سال 83 منتشر کرد و حسن روحانی هم مقدمه‌ای بر آن نگاشته، اصلاحات سیاسی در چین را  پنج مرحله می‌داند: 1- کاهش نقش ایدئولوژی 2- تفکیک انقلاب از دولت 3-تقدم رهبران غیرنظامی بر نظامی 4- پرهیز از رادیکالیسم سیاسی 5-اصل صلح در سیاست خارجی

قوچانی بازخوانی توسعه چین را غفلت جریان چپ می‌داند و اصلاح‌طلبانی که به احمدی‌نژاد برای رابطه با چین انتقاد می‌کردند را تمسخر می‌کند. او مقاله "احیای دهه 70" را با ذکر مقالات و سخنرانی‌هایی از روحانی در دوره قبل از ریاست جمهوری او که در تائید سیاست‌های توسعه چین است و ذکر این نکته به پایان می‌برد که روحانی امتداد دولت هاشمی است و برای احیاء "دوره طلایی دهه 70 " آمده و به‌رغم اختلافات در مبانی، به‌جز جریانات رادیکال راست و چپ (مثل جنبش سبز که به نظر قوچانی یک حرکت رادیکال بود که به ضرر جریان چپ تمام شد)، بقیه ذیل ائتلاف فراگیر اعتدال تعریف می‌شوند.

 

 

 



[1]سرمقاله شماره 46، ویژه‌نامه نوروز 95 مهرنامه

[2]سرمقاله شماره 37 مهرنامه

[3]سرمقاله شماره 44 مهرنامه


Viewing all articles
Browse latest Browse all 30

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>