در روزگار مناقصه "فرهنگ" و بالا رفتن تورم "پول پرستی" و عرضه اوراق مشارکت "تخریب انسانیت"، مرز ممیزه بین «عارف» و «زاهد» و «تاجر»، کم رنگ می شود و گاهی حتی "شاعرانی" هم هستند که به این جرگه می پیوندند و «خدا را با خرما قافیه می کنند» تا هم «تاجران رحم به حالشان کنند» و هم «ناقدان شاعر سالشان کنند»![2]
اما مرحوم سید حسن حسینی شاعر فقید معاصر، از جمله شاعرانی است که شعرش را به ثمن بخس در بازاری که چوب حراج به "عشق" و "دین" و "هویت" زده اند، نفروخت. این "ازجمله" که گفته می شود نباید ذهن را ببرد به سمت انبوه شاعران که از بین آنها یکی هم "سید حسن حسینی" باشد. نه! اصولاً در همین "روزگار" که ذکرش رفت، وقتی "ایدئولوژی" در بیان نفی می شود -اگرچه در بنان چون شمشیر آخته به کار می آید!- کم هستند هنرمندان و شاعرانی که از ایمان و آرمان و ایدئولوژی خود بگویند؛ و در میان آنها قلیل اند افرادی که هنر و شعرشان را بر سبیل این آرمانها سامان دهند؛ و در میان آنها نادرند کسانی که این ایدئولوژی و آرمان را نه از سوسیالیسم و لیبرالیسم اجتماعی و سیاسی و نه از نهیلیسم و اگزیستانسیالیسم ادبی و فلسفی، که از اسلامِ شیعیِ انقلابی وام گرفته باشند.
حالا اگر به این مجموعه با اعضاء "کمِ قلیلِ نادر" از شاعرانِ ایدئولوژیکِ اسلامیِ انقلابی، تسلط فوق العاده بر عناصر زبانی، تبحر بی نظیر در مواریث شعری ما بخصوص "حافظ" و "بیدل"، تخصص زیاد بر ادبیات عرب و ذکاوت، تیزهوشی و رندیِ بالاتر از متوسط نخبگان! را اضافه کنیم، بی شک به یک نام بیشتر نمی رسیم که همان "سید حسن حسینی" است؛ و شعرا و اهل فن همگی به یکتایی او در شعر معاصر ایران معترف هستند.
برجسته ترین ویژگی سید حسن حسینی این بود که مثل بسیاری از هنرمندان و نویسندگان انقلابی، تاریخ انقلابی بودنش با پیروزی انقلاب اسلامی منقضی نشد! فهم تئوریک و عمیق او از ماهیت انقلاب اسلامی -که اولاً شورشی بود علیه تمدن مادی گرای غرب و تمام مظاهر انسان ستیز آن از جمله علم، تکنولوژی، هنر و سبک زندگی مدرن؛ و ثانیاً خیزشی بود برای ساخت تمدن نوین اسلامی بر ستون های محکم قران و سنت نبوی- وجه تمایز او از سایرین بود.
او به جای ظاهر به ذات تمدن غرب نظر داشت و می گفت «بسنده کردن به ظاهر تمدن و غافل ماندن از بطن و روح آن، مثل شیفته شدن به نقش روی جلد کتاب و غفلت از محتوای خواندنی های آن است!»[3]. و این غفلت فراگیر جامعه ما و بخصوص روشنفکران، هنرمندان، اساتید و فرهیختگان ماست که به جای ذات و محتوای تمدن غرب، به ظاهر آن اکتفا کرده اند. ذاتی که ایجاب می کند «استعفای عاشق و استیلای کاسب»[4]را، ایجاب می کند «سربریدن دین با اصول ذبح شرعی» را[5]، ایجاب می کند «سرپرستی بیچارگان توسط زرپرستان»[6]را ، ایجاب می کند «جای ارزش های ما، عرضه کالا گرفتن»[7]را، ایجاب می کند «فرق مولای عدالت بار دیگر چاک بخورد» و «خطبه های آتشین او متروک بماند و خاک بخورد»[8]
او با نظم و نثر و طنز و غیرطنز در آثارش سعی کرد علیه «روح تاجر پیشگی» به عنوان مهمترین عنصر تمدن مادی غرب که خرقه زهد و عرفان و شعر به تن کرده و کالای خود را در بازار دین می فروشد، قیام کند. می گفت «تاجری مجلس تفسیر گذاشت، ابتدا فاتحه بر قرآن خواند!»[9]. همچنین میگفت: «سرمایه داری اسلامی مثل عرق فروشی اسلامی است»[10]
انقلاب اسلامی را نه یک حادثه به وقوع پیوسته در یک مقطع از تاریخ ، که یک فرایند در حال وقوع در همه زمان ها می دانست که تهدید بالقوه و عامل زوال تدریجی آن از ناحیه همین «عشق هایی است که خدمتگزار پول و پوشالی»[11]می شوند. می گفت «وجه شبه ماشین و انقلاب در این است که هردو از از خیابان های سربالایی شهر به کندی بالا می روند!»[12]. او حفظ هویت تاریخی و عزت و اقتدار اسلامی ما را در گروه نفی ماهیت تمدن مدرن قلمداد می کرد و نوشته بود: «متن کامل سفرنامه راقم این سطور از اروپای مدرن: تعجب، تفکر، تنفر!»[13]
سید حسن حسینی در عین نگاه نقادانه و عمیق به ماهیت تمدن غرب، مثل برخی فیلسوفان غرب ستیز، نگاه دترمینیستی به جامعه و فرهنگ ندارد و حوالت تاریخی ما را سرمایه داری و غرب زدگی نمی داند که نتوان در آن به «طلوع شور و نور» امیدوار بود. او می گوید در اوج تاریکی و سردی تمدن غرب «اینک از اعجاز او آینه من صیقلی است/ طالع از آفاق جانم آفتاب یاعلی است... یاعلی می تابد و عالم منور می شود/ ذهن دریا غرق گلهای معطر می شود»[14]
این ابیات و کلاً اشعار سید حسن حسینی مشحون از ارادتی زلال به ساحت مولای متقیان (ع) است. این ارادت فقط یک حس لطیف عاطفی و شاعرانه نیست، او مکتب امیرالمومنین(ع) و فرزندان او و همچنین پیروان صدیق ایشان را مانیفست اداره جهان و منجی بشریت می داند و می گوید: "این زمان بیش تر از همیشه از کمبود و قحطی علی(ع) رنج می برد. "عدالت" در مرخصی است و "قسط" در زندگی کارمندان! نام های نامی در کارخانه سیاست شدیداً دچار ساییدگی می شوند. آج چرخ های انقلابی، صافِ صاف شده است!»[15]
[1] "مرداب ها و آب ها" عنوان یک مثنوی بلند از سید حسن حسینی است که در بخشی از آن دوره تاریک سرمایه داری و انسان ستیزی را تصویر می کند و در بخشی دیگر ظهور نور ولایت امیرالمونین و زنده شدن روح انسانیت را
[2]سید حسن حسینی، نوشداروی طرح ژنریک، سوره مهر، 1385، ص 39
[3] -------- سکانس کلمات،نشر نی، 1392، ص 305
[4] -------- سفرنامه گردباد،انجمن شاعران ایران، 1386، ص117
[5]همان
[6]همان ص 152
[7]همان ص 151
[8]همان
[9] -------- نوشداروی طرح ژنریک، سوره مهر، 1385، ص 25
[10] -------- براده ها،سوره مهر، 1385، ص 56
[11] -------- سفرنامه گردباد، انجمن شاعران ایران، 1386، ص 152
[12] -------- براده ها،سوره مهر، 1385، ص 64
[13]همان، ص 66
[14] -------- سفرنامه گردباد، انجمن شاعران ایران، 1386، ص 156
[15] -------- سکانس کلمات،نشر نی، 1392، ص 104
------------------------------------------------------------------------------
پ.ن: این یادداشت در شماره اخیر(شانزدهم) نشریه مهاجرمنتشر شده